درس شیرین ریاضی
دنیای مجازی ریاضی
سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 17:34 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

 

 

بسیاری از دانشمندان قدیم ایران زمین علاوه بر علوم مبتنی بر ریاضی، دستی بر شعر نیز داشته اند و به همین علت نمونه های بسیاری از تلفیق ادبیات و ریاضیات را در اشعار گذشتگان می بینیم. شاید مهمترین علت این تلفیق استفاده از جذابیت و ماندگاری شعر برای حفظ معلومات عددی بوده است. همه ما می دانیم که بخاطر سپردن یک قطعه شعر بسیار بسیار آسانتر از بخاطر سپردن رشته ای از اعدادی است که احتمالا هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند به همین دلیل ریاضیدانان شاعر سعی می کردند که اعداد و تاریخ های مهم را به شعر در بیاورند و یکی از معروفترین و بهترین نمونه ها در این زمینه شعر مربوط به عدد پی است.

همانطور که می دانید عدد معروف پی، عددی است که از حاصل تقسیم محیط دایره بر قطر آن به دست می آید. این عدد شاید بی اغراق مهمترین عدد هندسه است که بسیاری از رشته ها از معماری گرفته تا مکانیک کاربرد داشته و دارد. به همین علت بسیار مهم است که این عدد را با دقت بیشتری به کار ببریم. اما با توجه به اینکه ارقام اعشاری این عدد از هیچ الگوی خاصی پیروی نمی کنند به خاطر سپردن آن بسیار مشکل است و همیشه این شک به وجود می آید که آیا این ارقام را درست حفظ کرده ایم یا نه. برای حل این مشکل شاعران خوش ذوق ایران زمین این عدد را تا ده رقم اعشار به صورت ابیات زیر بیان کرده اند:

گر کسی از تو بپرسد ره آموختن پی            پاسخی ده که خردمند تو را آموزد

"خرد و دانش و آگاهی دانشمندان                   ره سرمنزل مقصود بما آموزد"

تعداد حروف هر کلمه بیت دوم ، نشان‌دهنده ی یک رقم از پی است (یعنی عدد 3.1415926535) توجه داشته باشید که کلمه سرمنزل چسبیده است. البته اشعار دیگری نیز وجود دارد اما شعری که در بالا ذکر شد از همه معروف تر است. حالا یکبار که این شعر را حفظ کنید هیچگاه عدد پی را فراموش نخواهید کرد.

 

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 17:26 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

 

 در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد . دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه  بمانی , ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

ملا قبول کرد, شب به آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه, فقط دریکی ازدهات اطراف یک پنجره روشن بودو معلوم بودشمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند , اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار ناهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند . ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلو متری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

 

با همان متری که دیگران را اندازه گیری می کنید اندازه گیری می شوید.

 

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 17:25 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

خدایا! شکر که تو را حدی برایت متصور نیست.

سپاس تو را که بی نهایت مهربانی و بی شمار پاک.

خدایا! حمد و سپاس از آن توست که محیطی بر تمام عالم و تو تکیه گاهی بر تمام موجودات

خداوندا! بنده ای هستم سراپا تقصیر که وجودم  بر محور حیات در  محاصره پیکانهای شیاطین است.

خدایا! دستم را بگیر که من کسری ازتوأم و وجودم ازآن توست و همه مرا به نام تو می شناسند که من مشتقی از حد بی انتهای توام.

پروردگارا! ببخشای مرا آن لحظه که من بر عمودی غیراز تو تکیه میکنم و همه ستون ها ناپایدارند وقتی تو نباشی.

بارالها! نمی خواهم فقط محیط زندگی ام از نام و یاد تو پر شود که من طالب آنم که مساحت وجودم از تو پر شود.

معبودا! تو آن قدر گویایی که من از وصف  تو ناتوانم بند بند وجودم از شعاع نور توست که گرم و روشن می شود. من می خواهم به  تو برسم بدون آن که لحظه ای بیم تقسیم و تردید داشته باشم.

 

بارالها! قلبم از فرآورده هایی انباشته شده که گاه تراکمی از نادرست هاست.

خدایا! من چون مثلثی هستم که می خواهم زاویه کارهایم قاﺋﻢ به وتری باشد که نام تو بر تارک آن نقش بسته باشد.

 

 

خدایا ! می خواهم از ۱۰۰ درصد زندگی تو آن را پر کنی وقتی تقسیم می کنند تو باشی  وقتی جمع می شوم تو شوی و  آن گاه که مرا ضرب می کنند حاصل آن تو  یعنی بی نهایت باشی اما مباد آن لحظه که منهای تو باشم.

 

خداوندا! آن روز را برسان که روح و جسم در تقارن هم و در موازی دستورات تو باشد.

بارالها! در روز معاد ترازوی اعمال مرا آن سان کن که کفه خوبی هایش ولو به ذره ای سنگین تر از اعمال ناشایستم باشد.

 

پروردگارا! مرا کمک کن، قلبم و جانم آن قدر وسیع شود که هکتار هکتار آن را بذر دوستی بکارم و مهربانی درو کنم.

خداوندا! تمام اعمال نیکم را به توان (n) برسان و آنها را هدیه می کنم به مساحت ۸+۶ تنی که گل وجودم از آنها سرشته شده است.

 

بارالها! ۱۰۳*(۲*۶۲) صلوات بر ۳-۸ نور مقدسی که آدم به نام آنها توبه نمود.

خدایا مرا ببخشای و در دایره زندگی مرا حیران خودت کن!

 

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 17:22 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

ماز تابع پوشايي است كه همه ي اعضاي دامنه را تنها و تنها به عضو منحصر به فرد برد نظير مي كند . در مجموعه دامنه هر گونه عددي موجود است ، هر گونه انساني موجود است ، گنه كار و ثواب كار ، اعداد حقيقي و مختلط و هر گونه عددي را به ذات بي همتاي او مي رساند . چون پوشاست و يك به يك است بنابراين معكوس پذير نيز است .

حال كه اين بردار انتقال من ناچيز را به آن بي نهايت مي رساند ، آخه اين مجموعه ی تهي من چگونه مي تواند به آن مجموعه ي بي ابتدا و بي انتها متصل شود .

"ركوع" من نمايان كننده ي زاويه قايمه است . عجب ابهتي ! زاويه قايمه عجب شكوهي دارد . استوار و محكم با اينكه خم مي شوم اما از اين خم شدنم احساس غرور مي كنم .

"سجده " من نقطه تماس من با آن يكتاي بي همتاست . من در سجده مفهوم آهنگ تغيير و كاربرد مشتق را مي فهمم . در اين نقطه است كه خطي مماس بر منحني عبوديت به ابديت رسم مي شود . مشتق منحني عبوديت من در نقطه تماس اين بار خط خميده است . انگار اين تابع از اول ذرجه n بزرگتر از 2 داشته . اين خط خميده در برابر آن قدرت لا يزال خم شده است .

قنوت من سينوس تابع هيپربوليك است كه با ظاهر كلمه سخت بسيار ساده شبيه سهمي با a مثبت رسم مي شود .

تشهد من لگاريتم طبيعي عدد بي نهايت است كه بي نهايت مي شود .

من در سلام اكسترممهاي تابعم را همه با هم يكجا مي بينم كه ماكزيممها و مينيمم ها ي مطلق ونسبي خود را يك به يك به من مي نمايانند .

امروز در صفحه شطرنجي سجاده من محورهاي مختصات پاك شده تا مختصات بردار اتصال دهنده بر ابديت را با نقطه وجود بي ارزشم اشتباه نكنم . 
وقتي دانه دانه ي كرات تسبيحم را يكي پس از ديگري طي مي كنم ، احساس مي كنم راس هرم وجودم كه در سطح كره ي محيط بر اين هرم قرار دارد در حال حركت است كه احساسش را به همه جاي كره برساند .

امروز كه صفحه اي را از كره ي محيط بر وجودم عبور دادم ، سطح مقطع آن دايره اي شد با وترها و شعاع ها و قطر هاي رسم شده ، از اين همه برخي سبز و برخي قرمز اند . سبزها موازي اخلاق انساني اند و قرمز ها معاصي و اعمالي اند كه يا اخلاق انساني را قطع كرده اند و يا دير يا زود قطع خواهند كرد . خطوط قرمز مرا وادار مي كنند كه تحت دوران 180 درجه قرار بگيرم .

من كه الان از حل معادله گناهان و حسنات اعمالم بر نمي آيم و جرات دست به قلم گرفتن براي حل اين معادله را ندارم ، چگونه مي توانم وقتي كه نقطه عطف تمامي منحني ها مشخص شد ، وقتي كه انتگرال همه ي توابع به دست آمد ، وقتي كه كليه مسايل حل شد ، معادله حل شده ام را كه هم اينك پيش رويم مساله است ببينم . ولي به هر حال تنها راه حل و مسير نجاتم را تابع يكنوا و اكيدا صعودي نماز مي دانم .

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 17:22 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

حد:

 

عشق تابعی است که وقتی متغیر آن به سمت خدا میل کند حدش به بینهایت می رسد.

 

مجانب:

 

مجانب تابع زندگی انسان خداست هیچگاه قطعش نمی کند ودر بینهایت با او مماس می شود. 

 

مشتق:

 

انسان کمیتی مجهول است و خدا ضریب آن اگر ازاین مجموعه مشتق بگیرند فقط خدا می ماند.

 

دنباله:

 

انسان دنباله ای است که دامنه اش طبیعتی محدود و بردش حقیقتی نامحدود است. 

 

مثلثات:

 

زندگی انسانها یک معادله ی مثلثاتی است فقط آنهایی که در وسط مثلث زندگیشان خدا باشد می توانند این معادله را حل کنند.

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 17:22 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

حد:

 

عشق تابعی است که وقتی متغیر آن به سمت خدا میل کند حدش به بینهایت می رسد.

 

مجانب:

 

مجانب تابع زندگی انسان خداست هیچگاه قطعش نمی کند ودر بینهایت با او مماس می شود. 

 

مشتق:

 

انسان کمیتی مجهول است و خدا ضریب آن اگر ازاین مجموعه مشتق بگیرند فقط خدا می ماند.

 

دنباله:

 

انسان دنباله ای است که دامنه اش طبیعتی محدود و بردش حقیقتی نامحدود است. 

 

مثلثات:

 

زندگی انسانها یک معادله ی مثلثاتی است فقط آنهایی که در وسط مثلث زندگیشان خدا باشد می توانند این معادله را حل کنند.

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است ، قرار می گیرد  و  آدم هایی که  سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

 


آن لحظه فرا  خواهد رسید که دکتر بگوید  مغز من از کار افتاده است و  به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی ، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه ، زندگیم  را  به من بر گردانید و این را بستر مرگ من ندانید . بگذارید آن را بستر زندگی بنامم . بگذارید جسمم  به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند  و  کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که  زندگیش  به  ماشینی بستگی دارد که  هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید ، سلول هایم را اگر لازم شد ، بردارید  و  بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با  صدای دو رگه فریاد بزند  و  دخترک  ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم ، ضعفهایم  و  تعصباتم  نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 16:56 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

دلم میخواهد زندگی را از زاویه ای دیگر ببینم.

 

دوست دارم نگاه هندسی به زندگی داشته باشم و محیط  پیرامون خود را  با  دیدی نو

محاسبه کنم.

 

دلم میخواهد مساحت عمرم را بسنجم و به شخصیتم شکل مناسبی بدهم.

 

میتوانم زندگی را مربعی  فرض کنم  که  اضلاع  آن  را ایمان - هدف - امید و عشق

تشکیل داده اند یا مثلثی  که  زاویه های آن علم - ایمان و انسانیت باشد.

  

میتوانم مرکز دایره حیاتم را انتخابهای خوب قرار دهم.

 

چرا سطحی بیندیشم؟

 

وقتی  دوست  دارم  به افکار و زندگیم عمق دهم  و میتوانم  حجم  معنویتم  را افزون

سازم.

 

من میتوانم از نقطه های خط عمرم خطی مستقیم  در جهت  خوبی  و مهربانی ترسیم

کنم. 

 

من دلم میخواهد زندگیم برقاعده پاکی استوار باشد. به موازات حق پیش بروم و زاویه

دیدم باز باشد.

 

وقتی این  قدر توانایی دارم  چرا شکل غیر منتظم  باشم  و از میان  خطوط خط های

شکسته و منحنی را برگزینم؟

 

من میتوانم منشوری باشم شفاف که از هر سو جلوه ای خاص دارد.

 

منشوری  که  نور را  به راحتی  تجزیه میکند و فضا را  با رنگهای  دلپذیر و جذاب

 

محبت - امید - عشق - عرفان  و ...  می آراید.

 

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 16:54 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

  باز هم  خواب  ریاضی   دیده ام               خواب  خطهای  موازی  دیده ام

خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند             خنجر دیفرانسیل  هم  گشته  کند

 از سر هر  جایگشتی  میپرم                      دامن  هر  اتحادی  می درم

دست  و پای  بازه ها  را بسته ام                  از کمند  منحنی ها  رسته ام

   شیب هر خط را به تندی می دوم              گوش هرایگرگ وشی رامی جوم

  گاه  در  زندان  قدر مطلقم                      گاه  اسیر  زلف  حد  و مشتقم

  گاه  خط ها را موازی  می کنم                  با توانها  نقطه ها  بازی می کنم

   لشگری  تمرین دارم  بی شمار                   نیمی از فرمول  دارم  در کنار

  ناگهان  دیدم  توابع  مرده اند                      پاره خط  نقطه ها  پژمرده اند

 کاروان  جذرها  کوچیده  است                    استخوان  کسرها  پوسیده است

 از لگ و بسط و نپر آثار نیست                   ردپایی از  خط  و  بردار نیست

  هیچکس را زین مصیبت غم نبود                  صفر صفرم  هم  دگر مبهم  نبود

   آری آری  خواب افسون می کند                  عقده  را  از سینه  بیرون می کند

مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد               روزهای  بی  ریاضی  یاد  باد

 

سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, :: 16:53 ::  نويسنده : النازتک دختر خلیج فارس

شعر زیر اثر ژان انیار نورد گرین است که از زبان یک دانش آموز به معلم ریاضی اش

می باشد.

تو به من یاد دادی

 

که هر عبارتی را بدون توجه به کنجکاوی ام فاکتورگیری کنم.

 

تو به من یاد دادی

 

که با توابع خطی کار کنم و سمت راست مغزم را مساوی سمت چپم قرار دهم.

 

تو به من یاد دادی

 

که راه حل درست را برای مسایلی که نمی دانستم بیابم.

 

تو به من یاد دادی

 

که از توابع انتگرال بگیرم.  اما نه توابعی  که  بیش از همه  نیاز به اتحاد و یکپارچگی

داشتند.

 

تو به من یاد دادی

 

که خطی بین ریاضیات و احساساتم بکشم.

 

آخر تو یک معلم ریاضی نمونه بودی

و من تنها یک یادگیرنده کند و ناتوان

درباره وبلاگ


زندگی ریاضی است.پس بیاییم اعتماد را در زاویه ی چشمانمان،جای دهیم.شادی رابه توان برسانیم.غم و اندوه را تفریق کنیم.از کینه و نفرت جذر بگیریم.همدلی و دوستی را ضرب کنیم و محیط و مساحت محبت را در دایره ی قلب دیگران،بدست آوریم.
آخرین مطالب
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


 
 
 
cache01last1436963191